دلم تنگ میشود برای این لحظه ها. برای این چیزهای ساده برای هوای ابری و باران های ریزِ پشت شیشه
برای عطر پوست پرتقال روی بخاری
یک دنیا قصه های بی انتها توی هزار و یک شب های ناتمام.
چند روزیست زمزمه های برگ درختانِ نو؛ نوید آن را میدهند که بدون شوخی بهارِ دلکش رسیده است

زمستانِ عزیزم؛ فصلِ آخرم؛ خدا به همراهت‌.

راستی یک چیزی را جا انداختم؛ زمستان بی رنگ و آلایشم به قول شفیعی کدکنی*۱ "به شکوفه ها به باران برسان سلام مارا" یا به قول مصطفی مستور*۲ "حالا که میروی؛ از جانب ما هم روی ماه خداوند را ببوس."

 

*۱ شاعر

*۲ نویسنده

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چگونه یک فروشگاه اینترنتی طراحی کنیم wsshop.rzb.ir Jonathan دارالترجمه رسمی مطهری 186 دل و روده ی افکارم آرامش تنهايي معرفی انواع غذاهای ایرانی و خارجی شهادت فروشگاه just a medical student